خط مقدم شهیدان خدایی
دریا دلان صف شکنغروب نزدیک می شود و تو گویی تقدیر تاریخیِ زمین از همین حاشیهی اروند رود جاری می گردد و مگر به راستی جز این است؟ تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسان ها به انجام می رسد و تاریخ فردای کره ی زمین به وسیله ی این جوانان تحقق می یابد؛ همین بچه هایی که اکنون در حاشیه ی اروند رود گرد آمده اند و با اشتیاق منتظر شب هستند تا به قلب دشمن بتازند. بچه ها، آماده و مسلح، با کوله پشتی و پتو و جلیقههای نجات، در میان نخلستان های حاشیه ی اروند، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوشِ انتظار طی می کنند. بعضی ها وضو می گیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته اند «زائران کربلا» بر پیشانی می بندند. بعضی دیگر از بچه ها گوشه ی خلوتی یافته اند و گذشته ی خویش را با وسواس یک قاضی می کاوند و سراپای زندگی خویش را محاسبه می کنند و وصیت نامه می نویسد: «حق الله را خدا می بخشد اما وای از حق النّاس...» و تو به ناگاه دلت می لرزد؛ آیا وصیت نامه ات را تنظیم کرده ای؟ از یک طرف بچّه های مهندسیِ چهاد آخرین کارهای مانده را راست و ریس می کنند و از طرف دیگر سکان دارها قایق هایشان را می شویند و با دقّتی عجیب همه چیز را وارسی میکنند... راستی تو طرز استفاده از ماسک را بلدی؟ وسایل سنگین راه سازی را بارِ شناورها کرده اند تا به محض شکستن خطوط مقدم دشمن، آن ها را به آن سوی رودخانه ی اروند حمل کنند و بچه ها نیز همان بچه های صمیمی و بی تکلف و متواضع و ساده ای هستند که همیشه در مسجد و نماز جمعه و محلِّّ کارت و این جا و آن جا می بینی... اما در این جا و در این ساعات، همه ی چیزهای معمولی حقیقتی دیگر می یابند. تو گویی اشیا گنجینه هایی از رازهای شگفت خلقت هستند اما تو تا به حال در نمی یافته ای.
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |